من بیهوده می خواهم، از یاد تو بگریزم
ای همه هستی من، از مهر تو لبریزم!
تو دریای من هستی، هرگز از خود مرانم
من ساحلی غریبم، باید با تو بمانم
بی تو، چون کویر تشنه ی آبم
بر موج هستی چون حبابم
بی قرارم و بی تابم
بی تو چون کتاب بسته ای هستم
شاخه ی شکسته ای هستم
عابر خسته ای هستم
نظرات شما عزیزان:
سفره دل :
خدايا دل به عشق يار لرزيد و سفره ي دل باز شد
وجود پاک تو نيز در اون بالا محرم اين راز شد
ما به لطف بيکرانت دل بسته ايم و شک را دک کرده ايم
خدايا يا علي گفتيم شايد عشق آغاز شد . . .
عالی بود ب وب منم سر بزن خوشحال میشم